سرزمین مادری

دلتنگی ها ، پریشانی ها ،وصل و آغوش پاکش

سرزمین مادری

دلتنگی ها ، پریشانی ها ،وصل و آغوش پاکش

سرزمین مادری مهد آن یار دلجویی ست که قرن ها قبل از آمدنم گمشده راهم بوده و خواهیم سپرد جان در جوار شیرینش.
چه مقدار خون در عدم خورده باشم
که بر خاکم آیی و من مرده باشم

آخرین مطالب

ما گدایان که بی سر و پائیم        پادشاهان عالم آرائیم

کوله باری از حلقه های رحمانی      سیل بنیاد زهد و تقوائیم

دیده ادراکی مان در لختی از زمان      آفت عقل و هوش دانائیم

آیت رحمتیم و آتش قهر            صبح نوروز و شام یلدائیم

پشت پا زده بر همه افلاک          گرچه اندر بسیط غبرائیم

باده نوشان کوثر و تسلیم                 عندلیبان شاخ طوبائیم

محو از جلوه رخ جانان              مست از باده تولائیم

صدف سینه گوهری دارد              که از او موج زن چو دریائیم

طالب وصل یار و مستغنی                 هم ز دنیا و هم ز عقبائیم

هم فازی با  زمان و کیهانیم                رهسپار آن نقطه خاموشیم

نور حق را زما بجوی که ما                شعله نخل و طور سینائیم

ما اندرن هستی و هستی در ما                نی ز اشیاء و هم ز اشیائیم

خضر وقتیم و زنده چون ادریس              زندگی بخش چون مسیحائیم

بشنو از ما نوای وحدت را                    زانکه ما هم نئیم و هم نائیم

کسی نشدواقف از حقیقت ما جز او                 راستی بوالعجب معمائیم

شب و روز از منادی غیبمان                  این ندا را همی منادائیم

                                       که یکی نیست در دو جهان                 هو باق و من علیها فان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۰۳:۳۵
محمد امین

تو همه هستی من

رحم  کن  بر دل  غم  دیده  زارم ،  بازآی

صد خزان  آمد و  بگذشت  بهارم ،باز آی

به فدایت همه هستی ، تو همه هستی من

باعث  درد  من  و  مایه  سر مستی  من

یک دم از کوی دلم بگذر و از من مگذر

بلبل باغ  وفا ،  از  ره  گلخن  مگذر

صبر کن یک دمی،ماه شب افکن، مگذر

بگذری از  من اگر ، لجظه مردن  ، مگذر

ندهم چان و  دگر  بار  دگر زنده  شوم

محضر روی تو چو بینم مه تابنده شوم

زاهد از میکده راندم،  چه کنم مست و خراب ؟

خالی از می شده در دست سبویم ، چه کنم؟

تو همه هستی من

رحم  کن  بر دل  غم  دیده  زارم ،  بازآی

صد خزان  آمد و  بگذشت  بهارم ،باز آی

به فدایت همه هستی ، تو همه هستی من

باعث  درد  من  و  مایه  سر مستی  من

یک دم از کوی دلم بگذر و از من مگذر

بلبل باغ  وفا ،  از  ره  گلخن  مگذر

صبر کن یک دمی،ماه شب افکن، مگذر

بگذری از  من اگر ، لجظه مردن  ، مگذر

ندهم چان و  دگر  بار  دگر زنده  شوم

محضر روی تو چو بینم مه تابنده شوم

زاهد از میکده راندم،  چه کنم مست و خراب ؟

خالی از می شده در دست سبویم ، چه کنم؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۰۳:۲۶
محمد امین

 

ای عاشقان  ، نام آوران  ، ای سینه ها بگشوده در پیش خدا 

ای شاهدان  ، ای مسلمان    ، ای تاخت  روان  ، بگشوده چشمان

ای تیز رُوان  ، یاد آوران

ای زنده گردانیده اید آداب علم ، ای شیعیان

در دوره ترد زمان  ، ای بانیان  رسم نو

ای کِشته بذر کیهان، در دشت دل

ای رهروان حلقه نو پای عشق

این خون دل  ، این شور بلوای دگر ، در این زمین بر جای نهید عهدی سترگ

بر پای نهید سوگند راه مستقیم

ای دور شده از رسم شب های عدو

بر پای تو چشم های یک نسل خفته است

از راه تو سیل بشر غوغا کند در عصر فردا

ای آدمیزاد بنوشیده شراب میخانه حلقه کیهان

ای نظاره کرده اید چشمان پاک راهنما

ای زائران مکتب استاد ناب

همزمانها گشته اید در جوار بانی راهش

شورتان پر شور باد ، ای مرد و زن راسخ به ایمان عظیم

این دلشوره بهر زمین است و تضاد

در عصر افتادن ز چهره رونمای رذل شیطان ، با تشعشهای منفی

آرزو دارند بخشکاند نهال تازه استاد در این دشت

بر تو سلام صاحب خانه این خانه ناب الهی

تو گل سرسبد دشت الهی ، پنجه در پنجه ابلیس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۱:۱۵
محمد امین

با دستانی از جنس حلقه های رحمان

چشمانی پر امید و باور

آمده ایم از جنس آگاهی و مقصدمان همین

/ دستانتان در دست مان نهاده و شتاب کنیم همه به رستگاری/

هرگز باز نخواهیم گشت از این همه شعف و شور

از من ها گذشته ایم و سر جوی زیبایی لختی آرمیده ایم

آغاز جنگی بیدار

با همه جنود باطل

سراسر شکر وجودم

هر لحظه حس زیبای حضور

نوروز این بار قدم های باور ماست سوی روز نوی فردا

عید مبارک بادم که جنود ما از جنس  دانش است و مهر الهی

در عصر پر خطر دد  که هر سو دندان و چنگ تیز است

بهر خویشتن پلید خویش ،

امروز آغاز کنیم به تک از دژخویش در پی عدو و ابلیس

آن معلم اول ما

نقاب از چهره گشود و فریاد بر آورده

که آغوش من پناهتان از دور مانده از منزل و خانه خویش

همزمان بار غرور وخوشدلی بر جای گذارید و

پاشنه شتاب و تک بر کشید

فروردین 89

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۱:۰۷
محمد امین

از دور دست  صدایی می آید

صدای مسافری  ، به این سو می آید

حافظه جاده نوید آشنا دارد مرا

حاصل سبز حقیقت  ، خواهش سرخ نیاز ، دست در دست خدا

آزمون صداقت  ، برتری ایثار

دور دست مانده همه امیدم

دور دست جریان دوستی ست

و به حقیقت سوگند 

که عمری بی عشق نمانده  ،

در طلوعی از جنس باور  ، سلاله سرخ نبی  ،بهایی بس گزاف

گذر از روزهای درد

اشک های شامیان  ،  اقتدار باور

مسافری می گذرد از دشت زمان، و من اینجا تنها  ، تک سوارش می روم

انتهای غروب  ، می بردم  ، بی هیچ سئوال

دست سرد زمستانی ات رادر شبه عمر دلاویزم نهان کن

آدم برفی من ، عروسک شکستنی

گل بارون زده یاس قناری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۷
محمد امین

ای گل خوشبوی بهار ، ای یرنگی  ، ای پرده اسرار  ، ای جهت   ، ای راه

تو گواه بی نظیر بیداری ، تو سترگ   دست در دست من دادی ،تو بهانه  ، تو نیاز

تو همان شوق  پر شور گناه ، تو دلیل راه و مقصد کلامی ، تو خدای پر توان و پاکی

تو شهادتینی  ، تو  همان  دین  خدایی ،   تو شریعت  ، تو پناه  مانده راهی

تو حَکَم   ، تو صداقت   ،  تو که سرشار   گواهی

تو بیا  و از چاهم برون آر   ای گواه

ای سر  ، ای نور  ، ای عشق  ،  ای یار  

تو مرو بهر خرابات  ، تو مشین اندر کنارات

تو همان  بی نهایت   ، تو همین لحظه اینک   ، تو ز دیروز به اینجا قدمی برداشته

تو بمان که جون شما پاک نباشد

قفسی ساخته ای از بی خیالی  ، چشم بر هم نهادی  ، سوز بی مروت ....

راه و تصمیم  ، راه بیداری  ، راه تو راه خداست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۶
محمد امین

حدیث جوئیدن وصل و مراد است  ، جدا گشته ز نیزار جنوب

می گدازم ، می نویسم  ، می خروشم ، پنجه در دیوار و دشت

همه ایهام  و عجز ،    صنع ادب  ، بی نزاکت ، با ادب  ، هم مست  هم هوشیار

همه چیز ، همه جا ، از زمین  ، از جنس آب  ، از هوا و کهکشان

از فرود آمدن قاصدکی گوشه باغ  ، از تمدن   ، از فلک گویم 

نویسم سطر به سطر  بی کرانی  ، بی معانی  ، از هجوم قوم زهر آلود درد

دلتنگی ست قصه بارش ابر ، قصه جوشش باد ، ناله پردود آتش  ،

از میان یک جهان ذکر و کلام  ، از همه بانگ کلامم  ، درد بی پاسخ همان یک دو حرف بودکه بگذشت

ای بهانه خفته در شهر کهن ، گفتن اوهام با نام شعر نو

ای خداوندا  ، ای منتهای راه ما  ، ای ابد

از تو می آیم و می شتابم پر شتاب تر از نسیم

مامن مان از جنس تست  ، لوح ما پوشیده نیست ، اس داننده هر سر نهانی

قصه پوپک بدانی  ، اندوه ساحلم تو خوانی  ، درد تا صبح سوختنم را

هر سطر های عالم گفتنم را  ،

ای من بی تاب آن سفر  ، پله ای بیش نیست  ، قاصدک در راه نیست

قرن ماست و درد ماست  ، درد فرو رفتن به تالاب زمان

عشق است  ، حلقه هوشمندمان  ،که داند دردمانv

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۳
محمد امین

پریشانحالی دورانمی ، عین نیاز و جودمی  ، سمبل آفرینش  ، نفس سوسن باغ جوانی

گوهر ناب سخن ،

قد دلمی  ، دل سوزان  ، دل بیمار  ، دل افسرده و غمخوار

بی تو سال ها  ، درد من قرن هاست  ، بوی تو ، قدیس زیبای عبادت 

تو همان گوهر نایاب سرگشتگی من ، عمر دوران شبابی

معبد به معبد  ، کوی به کوی  ، خواستگه روح و روانم

بی تو حیرانی دشتم ، بی تو طعمه ددانم  ، مرحم درد  گذشته  ، آرام ساز زخم هایم 

 نهر گشتی بهر اشکم   ، غربت نایافته عشق  ، تو همان از جنس خاکی   ،

تو مقدس بهر ایمان ، همچو بودا

آه من   حیران من  ، در شب درد  ، شب خونبار من

دست من گیر ای کریم و ای رحیم و ای لطیف و ای قریب  و ای عزیز

ای صمیمی همچو گل   . من هستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۰
محمد امین

در رهگذار باد

در این سفر

از نیستی

به میانی تهی و سرد

گریزانم باز

فریاد ها زده ام

از نفس قفس  ، از بند  آدم ها و خود ها

سیاهی آسمانش  انبوه  ایستادنهای  واهی

نفس ستاره هایش ز یاد برده ام  و در پی چراغی دوباره

در من پایکوبان و شادان  از سرودها  ،  همسفران با کوله هایی از بها

نادان از تسهیلات نابش

دیده ام نهایت ریشه و پایدارم را

در خاک و حرمت خاک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۱:۱۶
محمد امین

جهان در جان من لبریز و من حیران در خوابم

چو می جویم ترا در خود، نمی یابم ، نمی یابم

کویری  تشنه  کامم ، پی باریدن  باران

ببار بر من که بی لطفت ترا هرگز نمی یابم

« چه داند جزء  راه کل خود را   -  مگر  هم کل فرستد رهنمونم »

صدایت می زنم جانا ، نگاهم  کن که رحمانی

بدون  حلقه ات  یارب ، نشان از تو نمی یابم

تنم  تب  دارد و گردم  پی درمان  بی تابی

ببار بر جان تب دارم  که درمانی نمی یابم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۰ ، ۰۰:۲۱
محمد امین



فال حافظ

تصاویر زیباسازی